" یا حق " جمعه بود که خبردار شدم روز دوشنبه قراره پنج تا مسافر کربلا ، پنج تا شهید گمنام رو بیارن دانشگاه تهران دفن کنن . مدتی بود تابلوهایی رو توی دانشگاه می دیدم ، که روش نوشته بود : "روز هشتم؟" همه ش توی ذهنم بود که یعنی چی روز هشتم ؟ اون روز چه خبره؟ وقتی خبر تشییع شهدا رو شنیدم فهمیدم روز هشتم، همون وعده گاه و همون میعاده ، همون روزی که مسافرای ما بعد این همه سال به وطن برمیگردن ، تازه بی هیچ نامی ! به نام فرزند روح الله و فرزند ایران ، به نام همه جوونای ایرونی .... امروز روز هشتم بود، روز حضرت علی اکبر(ع) ، روز وعده ما با پنج تا مسافرمون... رفتم دانشگاه ، ساعت 10 صبح بود ، خیلی ها اومده بودن ، راستش غافلگیر شدم ، صبح روز کاری و این همه جمعیت ! اینگار این شهدا همین تازگی ها شهید شدن ، داغ تازه ای بود و غم تازه ای ، اینگار همین امروز از پیش ما رفته بودن ، اینگار ... بوی شهادت بود و بوی وفاداری که همه جا رو پرکرده بود ، وفای مردمی که این قدر قدرشناس هستن ، ولی یه بغض مداوم موقع تشییع، سینه همه رو فشار میداد ، امروز روز علی اکبر(ع)، که امام حسین اونو با دستای خودش به میدون فرستاد، ولی این علی اکبرای روی دستای ما که هیچ سنگینی نداشتن ، به خدا سبک بودن ، سبک سبک ، شاید یه استخوان دست ، یا پا ، یا جمجمه ، این پنج تا علی اکبر (ع) از کدوم حسین(ع) بودن و کدوم مادر چشم به در دوخته ای انتظارشونو میکشید و کدوم پدر پشت خمیده ای از ندیدنشون چشماش سفید شده بود ... کدوم خواهری منتظرشون بود... ولی ما همه بودیم و جای مادری که شاید الان نباشد و پدری که شاید به رحمت خدا رفته باشد و ... جای همه شان بودیم و تنهاشان نگذاشتیم.. یادمه روز تولد علی اکبر(ع)، روز جوونا، اومدم و یه آپ گذاشتم ، اون موقع یه آرزو کردم که کاش همه ما جوونا یه علی اکبر باشیم برای خانواده و برای ایرانمون ... حالا امروز دیدم چه قدر جوون دانشجو که با عشق علی اکبر ، چند تا علی اکبر پر پر و از راه دور رسیده رو، روی دستاشون حمل میکردن تا بگن ماهم می خوایم مثه همین مسافرا، علی اکبر بشیم و علی اکبر گونه به دیدار خدا بریم ... حضور علی اکبر(ع) همه جا بود امروز، توی تمام دانشگاه و دانشکده ها... عطر حضورش با اشک دانشجوها، توی فضا پیچیده بود... بعد از طواف دور دانشگاه ، نماز میت بر پیکر مسافرامون خوندیم و بعد نماینده اساتید و بعد هم از دانشجوها خوش آمد گفتن به مسافرای شهیدمون، که حالا جای ابدی شون شده پیشونی دانشگاه و اون هم مسجد دانشگاه ، وبعد تدفین... وقتی از تابوت ها ، پیکر ها رو خارج کردن ، دیدیم که پیکری نیست .... گفتم که سبک بودن... ناله ها به آسمان میرسید و نوای نوحه حدادیان داغ دلها رو تازه میکرد ... السلام علیک یا علی اکبر(ع) یاد امام و شهدا .... دل میبره کرب و بلا و مسافرای ما همون پنج تا پرستو به آغوش خاک رفتن تا برای همیشه در آغوش دل هامون بمونن... فیا لیتنی کنت معکم فافوز معکم...
Design By : Pars Skin |